|
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:40 ] [ Mostafa Dl Ara ]
دلـــ ــتــ ـنــگــ ــم
هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کُما رفته اند
حرف می زنند
راه می روند
نفس می کشند
اما چیزی حس نمی کنند
هیچ چیز
فقط فکر و فکر می کنند . . .
گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه دلتنگی ها
گوشه ای مینشینم و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را و صدای شکستن ها را . . .
همیشه دلتنگی
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:26 ] [ Mostafa Dl Ara ] [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:20 ] [ Mostafa Dl Ara ] حالم خوبه...نگـــــــران نباش
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:9 ] [ Mostafa Dl Ara ] قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری... [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:5 ] [ Mostafa Dl Ara ]
بی ســــــــیگار كه می شوم!اندكـــــــــــی
امــــــــا...جوانی ام,كــــــوه غرورم را خـــــــــرج كرده ام می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:2 ] [ Mostafa Dl Ara ] هـمه زندگیـم درد اسـت؛ درد.. . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:0 ] [ Mostafa Dl Ara ]
. . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:59 ] [ Mostafa Dl Ara ] همیشه باید کسی باشد.. . . . . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:58 ] [ Mostafa Dl Ara ]
پ.ن: ترکــت می کنم تا هر سـه راحت شویم . . . او از قیــد مــن . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:56 ] [ Mostafa Dl Ara ] خدایا . انــتخاب واحــد دنــیا را که خــودت برایــمان انــجام دادی! . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:55 ] [ Mostafa Dl Ara ]
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:53 ] [ Mostafa Dl Ara ] خانه ام خشک و خالی است وقتی تو نیستی خانه ام مرده است وقتی تو نیستی دلم بی تابه وقتی تو نیستی زندگیم بی معنا است وقتی تو نیستی می دونی زندگی بی تو لطفی نداره بیا دلم برات تنگ شده بیا دلم برات یه ذره شده بیا به خانه ام اگر نیایی دوستت می میرد می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:36 ] [ Mostafa Dl Ara ]
چشم به اسمان دوخته ام اسمان شهر من ابری ست و قلبم هنوز می تپد و غنچه ها در انتظار بهار روز شماری می کنند و باران چشم و دل غنچه ها را به لطف می شوید و من در انتظار بوسه یار هنوز در بدر کوچه های نا اشنا هستم هیچ کس باورم نمی کند که من هم بوسه را دوست دارم و اغوش دوست را و گرمی دستی که به سویم دراز شود من اواره کوچه های شهرم سرک می کشم و حتی به کوچه های بن بست سر می زنم چه می دانی و چه می دانم در ان خانه بن بست شاید دلی در انتظارم باشد یاس های خندان پرچین خانه مرا می خوانند اری شاید اشنایی بیابم شاید کسی مرا هم دوست داشته باشد چه می دانی خاطره شاید تو در ان خانه باشی خاطره دوستت دارم حتی اگر دلم راهی نیابد [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:31 ] [ Mostafa Dl Ara ]
من زاده این خاکم من زمینم را دوست دارم و جایی را که در ان متولد شده ام من از همین خاکم باغچه ام گل خانه ام سبزی روی سفره ام از اینجا امده است من با این خاک تنفس می کنم و ابی که در ان جاری است و یا از کوهسار می اید و بارانی که بر تنم می ریزد و بوسه ایی که بر لبانم می نشیند همه همه نقش این خاک را دارند و ابی که به ان زندگی داده است من خاطره این خاک و ابم من باغچه ام را دوست دارم گل های نرگس را محمدی را نعنا را و کاکوتی صحرا را من در این خاک زاده شده ام دوست دارم خاطره ام را پدرم را مادرم را نیاکانم را زمینم را و باغم را دوست دارم ان درخت چنار پیر را و ان کلاغ را و بهار را و زندگی را بوسه را و مهربانی را دوستت دارم
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:28 ] [ Mostafa Dl Ara ] آیینه پرسید که چرا دیر کرده است [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:54 ] [ Mostafa Dl Ara ] دیدی که رفتم ، دیدی که با کوله باری از غم ، با دلی شکسته رفتم… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:44 ] [ Mostafa Dl Ara ] با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته … [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:39 ] [ Mostafa Dl Ara ]
حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟ [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:37 ] [ Mostafa Dl Ara ] بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ، با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:30 ] [ Mostafa Dl Ara ] گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:22 ] [ Mostafa Dl Ara ] دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود ! و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد! و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟ سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین! [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:15 ] [ Mostafa Dl Ara ] کاش بـودی تـا دلـم تنهــا نبـود تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود کاش بــودی تا بـرای قلـب مـن زنــدگی این گونه بی معنا نبـود کاش بـودی تا لبـان سـرد مــن قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود کاش بـودی تا نگـاه خستــه ام بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود کاش بـودی تـا زمستـان دلــم این چنین پرسوز و پرسرما نبود کاش بـودی تـا فقـط باور کنی بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ یک شنبه 27 اسفند 1391
] [ 12:46 ] [ Mostafa Dl Ara ]
[ چهار شنبه 18 بهمن 1391
] [ 15:48 ] [ Mostafa Dl Ara ] وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره
می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
[ شنبه 14 بهمن 1387
] [ 12:6 ] [ Mostafa Dl Ara ]
مـــرا بــه اســم کــوچـ♥ـکــم کـه... صــدا مــی زنــی! لـحــن صـ♥ـدای تــو... دوسـ♥ـتــ داشـتـ♥ـنــی تــریــن .. صـدای عــالـ♥ـم اســتــ [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 12:4 ] [ Mostafa Dl Ara ]
مُخـــآطَبـِ خــآصٌِــ عــآشِقــآنِــهـ هــآیـ مَـــنـ ،
دِلَـمـ خیـــلیـ گِــرِفــتـهـ ، کـــآشــکیـ میـ دیــدیـ ایـــنـ کــآشــکیـ میـ خــونــدیـ ایـــنـ عــآشِقــآنِــهـ هـــآرو ، کــآشــکـیـ حِـــسـ میــ کَـــردیـ ایـــنـ دَســتَم بِــهـ نِــوِشــتَــنـ نِمــیـ رهـ ، بِبَخـــشـ ... مُخـــآطَبـِ خــآصٌِــ عــآشِقــآنِــهـ هــآیـ مَـــنـ ، بــِـهـ دآدَمـ بــِــرِس قَـــبلـ اَز ایـــنکِــهـ بــآوَر کُـــنَــم وآسِــهـ هَمیـــشهـ می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:59 ] [ Mostafa Dl Ara ]
میتــرســم… کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد نغمــه ِ دلـت را بشنــود و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!! چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت! ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن … [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:57 ] [ Mostafa Dl Ara ]
وقــــتــــــــــی رفــــــــــــتــــــــــی، تــــــا آخــــــــــر بــــــرو، وقــــــتــــــــی مـــــــــانــــــــــدی، تـــــــــا آخـــــــــر بــــــــــــمـــــــــــــان، ایــــــــــن تـــــــــــــن خـــســـــــــــته ست، از نـــــیمه رفــــتـــــــــن هـــــا ... از نــــیمه مــــــــــــانــــــدن هــــــــا ... [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:46 ] [ Mostafa Dl Ara ]
می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
[ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:41 ] [ Mostafa Dl Ara ]
به نام نامی حضرت عشق که عشق را درسینه ی عاشقان نهاد [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:36 ] [ Mostafa Dl Ara ] یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... ! [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:32 ] [ Mostafa Dl Ara ] شاید امشب آن شب پرستاره نیست ، در پشت پرده سیاه شب خورشیدی نیست [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:27 ] [ Mostafa Dl Ara ]
نمیدونم این بار باید از چی بنویسم.. ازتنهایی؟؟
از فاصله؟؟ از جدایی؟؟ نه..فقط حرفای دلمو میزنم.... بین من و تو چیزی نمانده جز مشتی خاطره پشت اشک چشمان من مانده هزاران حرف نا گفته نمی دانم به چه چیز خیره مانده ام من رفتنت دیدنیست ؟ یا کلام تلخت شنیدنی است ؟ نه … شاید هنوز امید در قلبم سوسویی خانه دارد که اینگونه گام های بازگشتت را انتظار می کشم می دونم دیگه دوستم نداری میخوای بری روی قلبم پا بزاری ولی هنوز قلبم واسه عشق تو میزنه با هر نفست نبض من تندتر میزنه خیلی سخته که بخوام از عشق تو بگذرم برم و خاطره هارو توی گنجه صاف و ساده جا بزارم نمی دونم چطور قبول میکنی دستم و تو دست یکی دیگه بزارم برم و تو رو اینجا تک و تنها بزارم!!!! ولی تنهایی حقته تو خواستی رو همه چی پا بزارم دل من حروم شد توی این بازی میرم اونو یه جای امن بزارم می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:58 ] [ Mostafa Dl Ara ]
من ی شبی سرد بادلی پر درد خسته و تنها گریون و بی صدا دلم گرفته از رفتن یار همدم من شده صدای گیتار از وقتی رفتی دلو شکستی فکر نمیکردم با کسی هستی تو مردی کردی تو خیلی پستی رفتی عهد و پیمون رو شکستی چی کم گذاشتم از عشقی ک داشتم؟! جز عشق تودلت هیچی نکاشتم بگو چراتو رفتی منو تنها گذاشتی؟ حسرت عشقو تو دلم گذاشتی... [ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:56 ] [ Mostafa Dl Ara ]
برام دعا کن عشقه من همین روزا بمیرم اخه دارم از رفتنت بدجوری گر میگیرم دعا کن این نفس تموم شه تا سپیده کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده این اخرین باره عزیز دستامو محکم تر بگیر اخه تو ک داری میری ب من نگو بمون نمیر تو میریو ی باغ سبز درش ب روت بازه هنوز من با تو سوختم نازنین باشه برو بامن نسوز اگه ی روز برگشتیو گفتن فلانی مرده بدون ک زیره خاکه سرد حسه نگا تو برده گریه نکن برای من قسمت ما همینه دستامو محکم تر بگیر لحظه ی اخر اینه...لحظه ی اخر اینه...
[ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:53 ] [ Mostafa Dl Ara ]
میخوام تموم کنم این قصه ی تلخو با تو میدونی چقده فاصله ی قلبم تا تو؟ من و تو باز هردو شدیم دچاره درد نگاهه سرد ب رنگه پاییزه زرد اگه بهت گفتم برو چون ک بریدم ذره ذره اب شدم ب اخر رسیدم اتیشم زدی منو کشتی صد بار بسه دیگه برو دست از سرم بردار چندتا سوال عینه خوره روحمو میخوره بعده من کی میاد دلم از دلهره پره داد زدم رو ب اسمون ک بی جواب بود فهمیدم ک دیگه کمک خواستن نداره سود اما خواستم بمونم ب لب رسید جونم من از جونم گذشتم تا تو باشی تو خونم دیگه چیزی نداشتم بگم از دست دادم بازم گفتم خدایا تو برس ب فریادم دل بکن از منو عشقم بزار دستامون جدا شن سهمه من شبای تاریک سهمه تو فردایی روشن مجبورم نکن بگم ک ب تو هیچ حسی ندارم اخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم تو بدون تا اخره عمر از دلم نمیری هرگز نمیخواد ک سخت بگیری خیلی ساده "خداحافظ" خداحافظ.... می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:50 ] [ Mostafa Dl Ara ]
کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد : کهنه میخریم، وسایل شکسته و درب و داغون میخریم ... بی اختیار فریاد زدم : قلب شکسته ای - که روزگاری قیمت داشت - هم میخری؟ گفت: اگر برایت ارزش داشت، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا آنرا بشکند ... راست میگفت می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:45 ] [ Mostafa Dl Ara ]
دیگر هوای برگرداندنت راندارم هرجا ک دلت میخواهد برو فقط ارزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد انقدر اسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت باز هم ارام نگیرد. [ دو شنبه 24 مهر 1391
] [ 12:42 ] [ Mostafa Dl Ara ]
چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد
می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ یک شنبه 23 مهر 1391
] [ 15:51 ] [ Mostafa Dl Ara ] |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |