نويسندگان
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و عاشقی و آدرس mostafalov.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

نمیدونم این بار باید از چی بنویسم..

ازتنهایی؟؟

از فاصله؟؟

از جدایی؟؟

نه..فقط حرفای دلمو میزنم....

 بین من و تو چیزی نمانده جز مشتی خاطره

پشت اشک چشمان من مانده هزاران حرف نا گفته

نمی دانم به چه چیز خیره مانده ام من

رفتنت دیدنیست ؟

یا کلام تلخت شنیدنی است ؟

نه …

شاید هنوز امید در قلبم سوسویی خانه دارد

که اینگونه گام های بازگشتت را انتظار می کشم

می دونم دیگه دوستم نداری

میخوای بری روی قلبم پا بزاری

ولی هنوز قلبم واسه عشق تو میزنه

با هر نفست نبض من تندتر میزنه

خیلی سخته که بخوام از عشق تو بگذرم

برم و خاطره هارو توی گنجه صاف و ساده جا بزارم

نمی دونم چطور قبول میکنی

دستم و تو دست یکی دیگه بزارم

برم و تو رو اینجا تک و تنها بزارم!!!!

ولی تنهایی حقته

تو خواستی رو همه چی پا بزارم

دل من حروم شد توی این بازی

میرم اونو یه جای امن بزارم

 

 

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:58 ] [ Mostafa Dl Ara ]

من ی شبی سرد بادلی پر درد

خسته و تنها گریون و بی صدا

دلم گرفته از رفتن یار

همدم من شده صدای گیتار

از وقتی رفتی دلو شکستی

فکر نمیکردم با کسی هستی

تو مردی کردی تو خیلی پستی

رفتی عهد و پیمون رو شکستی

چی کم گذاشتم از عشقی ک داشتم؟!

جز عشق تودلت هیچی نکاشتم

بگو چراتو رفتی منو تنها گذاشتی؟

حسرت عشقو تو دلم گذاشتی...

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:56 ] [ Mostafa Dl Ara ]

برام دعا کن عشقه من همین روزا بمیرم

اخه دارم از رفتنت بدجوری گر میگیرم

دعا کن این نفس تموم شه تا سپیده

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده

این اخرین باره عزیز دستامو محکم تر بگیر

اخه تو ک داری میری ب من نگو بمون نمیر

تو میریو ی باغ سبز درش ب روت بازه هنوز

من با تو سوختم نازنین باشه برو بامن نسوز

اگه ی روز برگشتیو گفتن فلانی مرده

بدون ک زیره خاکه سرد حسه نگا تو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه

دستامو محکم تر بگیر لحظه ی اخر اینه...لحظه ی اخر اینه...

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:53 ] [ Mostafa Dl Ara ]

میخوام تموم کنم این قصه ی تلخو با تو

میدونی چقده فاصله ی قلبم تا تو؟

من و تو باز هردو شدیم دچاره درد

نگاهه سرد ب رنگه پاییزه زرد

اگه بهت گفتم برو چون ک بریدم

ذره ذره اب شدم ب اخر رسیدم

اتیشم زدی منو کشتی صد بار

بسه دیگه برو دست از سرم بردار

چندتا سوال عینه خوره روحمو میخوره

بعده من کی میاد دلم از دلهره پره

داد زدم رو ب اسمون ک بی جواب بود

فهمیدم ک دیگه کمک خواستن نداره سود

اما خواستم بمونم ب لب رسید جونم

من از جونم گذشتم تا تو باشی تو خونم

دیگه چیزی نداشتم بگم از دست دادم

بازم گفتم خدایا تو برس ب فریادم

دل بکن از منو عشقم

بزار دستامون جدا شن

سهمه من شبای تاریک

سهمه تو فردایی روشن

 

مجبورم نکن بگم ک ب تو هیچ حسی ندارم

اخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم

تو بدون تا اخره عمر از دلم نمیری هرگز

نمیخواد ک سخت بگیری خیلی ساده "خداحافظ" خداحافظ....

 

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:50 ] [ Mostafa Dl Ara ]

 

کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد : کهنه میخریم، وسایل شکسته و درب و داغون

میخریم ... بی اختیار فریاد زدم : قلب شکسته ای - که روزگاری قیمت داشت - هم

میخری؟ گفت: اگر برایت ارزش داشت، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا

آنرا بشکند ... راست میگفت

 

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:45 ] [ Mostafa Dl Ara ]

دیگر هوای برگرداندنت راندارم


هرجا ک دلت میخواهد برو


فقط ارزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد


انقدر اسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت باز هم


ارام نگیرد.

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ دو شنبه 24 مهر 1391 ] [ 12:42 ] [ Mostafa Dl Ara ]

چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد.

مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود ، اینهمه انتظار و دلتنگی بیهوده بود .
با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ، خیلی خسته ام،راهی جز تنها ماندن ندارم.

چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید.
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی تنگ است ، که با هم در اوج آن پرواز میکردیم و به عشق هم میخواندیم آواز زندگی را…

آرزوی دلم تیدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد .
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشانتر از من دوختی ، با اینکه کم نور بودم اما داشتم به پای عشقت میسوختم ، با اینکه برای خود کسی نبودم ، اما آنگاه که با تو بودم برای خودم همه کس بودم .

چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد.
هر چه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هر چه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد، هر چه در گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند ، خواستم بی خیال شوم ، بیخیالی مرا دیوانه کرد ، خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره کرد .

چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن و دیگر  نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچگاه نیامدی .
باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ، هرگاه دیدی نیستم بدان که از عشقت مرده ام .

چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد.
تازه میخواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که در سر داشتم تو را خوشبخت کنم ، میخواستم عاشقترین باشم ، برای تو بهترین باشم ، اما نمیدانستم دیگر جایی در قلبت ندارم . چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تو را ندیدم .

 

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:51 ] [ Mostafa Dl Ara ]

هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده وکوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیارا
جز برای او وجز با او نمیخواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:38 ] [ Mostafa Dl Ara ]

جایی هست که دیگه کم میاری
از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. .
جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه نره
واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام
تو کجایی ؟

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:30 ] [ Mostafa Dl Ara ]

وقتی در کنارت هستم ، سکوتت نیز برایم زیباست ، بودنت در زندگی ام بهترین هدیه از سوی خداست!
نگاه تو ، دل زده ام به دریای چشمانت ، بیشتر نگاهت میکنم تا پی ببرم به راز آن قلب مهربانت
در میان میگیرم تو را ، یا تو را میخواهم از خدا ، یا تو را…

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
برچسب‌ها: وقتی در کنارت هستم , سکوتت نیز برایم زیباست , بودنت در زندگی ام بهترین هدیه از سوی خداست! نگاه تو , دل زده ام به دریای چشمانت , بیشتر نگاهت میکنم تا پی ببرم به راز آن قلب مهربانت در میان میگیرم تو را , یا تو را میخواهم از خدا , یا تو را…,
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:21 ] [ Mostafa Dl Ara ]

اشک هایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هزار دانه
تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم…

 

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:16 ] [ Mostafa Dl Ara ]

برای دلم بغض ترش دم میکنم
ودر کنار ایوان چشمهای
باران خورده ام
به صرف دلتنگی دعوتش میکنم
من و او جای گرفته در یک صندلی
برای هم دلتنگی سرو میکنیم
تا نباشد روزهای بی امید هم بودن

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:7 ] [ Mostafa Dl Ara ]

هر چه به دنبالت می آمدم ، تو راهت را کج میکردی
هر چه میگفتم نرو ، تو راه خودت را میرفتی
تا اینکه به بیراهه رفتی و  تو را گم کردم
با اینکه غرورم شکست اما باز هم برای دیدنت
تمام کوچه پس کوچه ها زیر و رو کردم

می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...!
[ یک شنبه 23 مهر 1391 ] [ 15:3 ] [ Mostafa Dl Ara ]

درباره وبلاگ

خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند دوستان گلم به این وبلاگمم سر بزنید خوشحال میشم www.mostafalov.blogfa.com ممنونم
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)


Alternative content



♫PlaySong♫
دریافت همین آهنگ
برگرفته از: http://www.iranjoman.com/showthread.php?t=46883&s=737d7cab97ef8ed0fac690a505dc93bf#ixzz5Pz76JZyq

.

Online User